نوع مقاله : علمی

نویسنده

.

چکیده

در دورانی به سر می‌بریم که جامعه‌شناسی بیش از پیش از دنیای مورد مطالعه‌اش فاصله گرفته است و نیازِ به آن‌چه من جامعه‌شناسی مردم‌مدار می‌نامم بیش از پیش حس می‌شود. مقصود من از جامعه‌شناسی مردم‌مدار آن علمی است که دغدغه‌اش «گروه‌های مردمی» و روشش آمیختن با آنان است. فراخوان من برای به رسمیت شناختن جامعه‌شناسی مردم‌مدار همه‌جا به مذاق مخاطبانم خوش آمده و تحرکاتی در این زمینه صورت گرفته است. من در این مقاله 11 تز ارائه می‌دهم. ابتدا در مورد ضرورت وجود جامعه‌شناسی مردم‌مدار دلایلی ارائه کرده و انواع گوناگون آن را برمی‌شمرم. سپس ماتریس چهارگانه جامعه‌شناسی (جامعه‌شناسی حرفه‌ای ، جامعه‌شناسی سیاست‌گذار ، جامعه‌شناسی مردم‌مدار و  جامعه‌شناسی جامعه‌شناسی انتقادی) را که از زمانی تا زمان دیگر، و از کشوری به کشوری دیگر متفاوت است، بررسی کرده و نهایتآ به آن ویژگی‌هایی می‌پردازم که جامعه‌شناسی را نه به عنوان علم که به عنوان نیرویی اخلاقی و سیاسی از سایر رشته‌ها متمایز می‌سازد.
فرشته تاریخ را این‌گونه مجسم کنید: او همواره رو به گذشته دارد. آن‌چه را ما به زنجیره‌ای از وقایع تعبیر می‌کنیم، برای او حکم مصیبتی را دارد که از انباشت ناکامی‌های پی در پی حاصل شده است. فرشته تاریخ خوش‌تر می‌دارد که بماند، مرده‌ها را برانگیزاند و ویرانه‌ها را آباد کند. اما طوفانی که از جانب بهشت وزیدن گرفته با چنان هیبتی در میان بال‌های او می‌وزد که توانایی بستن بال‌ها را از او می‌گیرد. طوفانی که ناگزیر او را به سمت آینده‌ای سوق می‌دهد که به آن پشت کرده بود و این‌همه در حالی است که آوار پشت آوار در برابر چشمانش تلنبار می‌شود. ما این طوفان را توسعه و پیشرفت نامیده‌ایم. والتر بنیامین والتر بنیامین 9 تز معروف خود را در مورد فلسفه تاریخ زمانی نوشت که ارتش نازی پاریس را که برای او مظهر تحقق آرمان‌های تمدن و مدنیت بود، به تصرف در آورده بود. او آرمان‌های از دست‌رفته تمدن و مدنیت را در قالب شخصیت تراژیک فرشته تاریخ به تصویر می‌کشد. فرشته‌ای که به عبث می‌کوشد تا تمدن را از حرکت به سمت تخریب و تباهی باز دارد. در سال 1940 ، زمانی‌که سرمایه‌داری به فاشیسم، و سوسیالیسم به استالینیسم بدل شده و بین فاشیسم و استالینیسم ائتلافی شکل گرفته بود، بنیامین تصویری دلگیر از آینده داشت. امروز، در سال‌های آغازین قرن 21 نیز، گرچه کمونیسم مضمحل شده و فاشیسم به خاطره‌ای دهشتناک بدل گشته است، آوارهایی که تمدن از خود به جا می‌گذارد همچنان بر روی هم تلنبار می‌شوند. سرمایه‌داریِ لجام‌گسیخته امروزه به سلطه مستبدانه بازار منجر شده است. گفتمانی که حول احیا و استقرار دموکراسی شکل گرفته است اغلب به ابزاری برای سرپوش‌گذاری بر منافع قدرتمندان، تحدید حقوق شهروندان، و حتی اعمال خشونت بدل گشته است. فرشته تاریخ، باردیگر در چنبره طوفان وحشت‌زایی گرفتار آمده است که از سمت بهشت می‌وزد.